چگونه یک راهزن بین ایرانی ها محبوب شد؟
به گزارش وبلاگ دایی جان، اغلب جمشید لایق را بازیگر پیشکسوت می نامیدند که این یعنی حدود 60 سال بازیگری. اوایل در عرصه تئاتر فعال بود و بعد ها بیش از 30 فیلم و 30 سریال و تله تئاتر بازی کرد.
به گزارش وبلاگ دایی جان، خیلی ها او را به اسم نمی شناسند، اما چهره اش آشناست؛ چهره آشنای نوستالژی های دهه 60 ایران است.
سریال هایی که بازی کرده هم خودشان ستون های کاخ نوستالژی های دهه خاطره انگیز 60 هستند؛ هزاردستان، سربداران، بوعلی سینا و افسانه سلطان و شبان. هر چه سریال خوب در دهه 60 بود جمشید لایق هم در آن ها بود! لقب هم ندارد؛ نه استاد، نه پدر نه آقای سینمای ایران، نه بازیگر بزرگ ایرانی.
اغلب او را بازیگر پیشکسوت می نامیدند که این یعنی حدود 60 سال بازیگری. اوایل در عرصه تئاتر فعال بود و بعد ها بیش از 30 فیلم و 30 سریال و تله تئاتر بازی کرد.
در ایران و آمریکا تحصیلات رشته بازیگری و کارگردانی را گذرانده بود و در ایران تدریس هم می کرد. یک دکترای هنری هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشت.
هر چه سریال به یادماندنی در دهه 70 هم بود، جمشید لایق هم بود؛ از همه معروف تر روزی روزگاری.
جمشید لایق در سریال سربداران در نقش ارغون شاه
هزار قافله و یک قافله
ماجرای قلی خان چه بود؟ در سریال روزی روزگاری که سال 1370 پخش شد، جمشید لایق نقش پیرمردی را داشت که به هر دری می زد تا یک قافله حامل اموال تجاری را از بیابان بگذراند. مدام هم غر می زد و تشر می زد و متلک می انداخت و صدایش را بالا می برد و البته چپق هم می کشید. با تحکم حرف می زد، ولی خیلی وقت ها خودش را کوچک هم می کرد برای اینکه هر جوری شده قافله را از صحرای دزدان بگذراند. این طرف مراد بیگ بود با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و آن طرف حسام بیگ بود با بازی محمود پاک نیت. خلاصه اینکه گیر افتاده بود، ولی به هر لطایف الحیل و با هر هنری که می توانست رو کند قافله را پیش می برد.
پیرمرد از دست مراد بیگ با حق نمک گذشت؛ در حالی که قافله اسیر مراد بیک بود مشغول خوردن نان و روغن و نمک شد و یک لقمه هم به مراد بیگ داد و گفت: ها، حق نمک را نگه دار و بگذار ما برویم. اما در ادامه راه اسیر حسام بیگ شد و اموال قافله غارت شد و دوباره بازگشت نزد مراد بیگ.
بعد در یک سکانس به یادماندنی برای مراد بیگ حکایت قلی خان، راهزن معروف را گفت و مرد. گفت: قلی خان دزد بود، خان نبود. لابد تو هم اسمشو شنفتی (شنیدی). وقتی سن و سال تو بود به خودش گفت تا آخر عمرم ببینم می تونم تنهایی هزار تا قافله رو لخت کنم. با همین یه حرف پای جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد. آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت هزار تا تموم شد حالا ببینم عرضشو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی مقصد. نشد... نشد... نتونست و مشغول الذمه خودش شد. تقاص از این بدتر؟
در پایان این سخنان پیرمرد، مُرد و مراد بیگ تازه شستش خبردار شد و پرسید تو قلی خانی؟ و جواب نشنید تا اینکه یکی از یاران مرادبیگ آمد و تایید کرد که او قلی خان، راهزن معروف بوده و از همان ابتدا او را شناخته، ولی لو نداده، چون 60 ساله کسی روی زمین قلی خان رو لو نداده، من لو بدم؟ حالا هم اگر نمرده بود مگه می گفتم؟! اینطوری بود که راز و هویت قلی خان فاش شد و جمشید لایق هم با آن بازی زیبا و تاثیرگذار از آن پس میان مردم به قلی خان معروف شد.
جمشید لایق دفتر به دست در فیلم کفش های میرزا نوروز در نقش کاتب
مرد نوستالژی های دهه 60 و 70 عاقبت، 21 آبان 1388 شمسی درگذشت و تازه جای خالیش احساس شد.
منبع: فارس
منبع: جام جم آنلاین